آرینا کوچولوی ما

نفس مامان بالاخره روز جشن رسید. امروز صبح زود بیدار شدی و صبحانه خوردی و با کلی شوق و ذوق لباس پوشیدی و با هم راهی مدرسه شدیم. یه جشن کوچولو براتون تدارک دیده بودن که خیلی لذت بردی و کلی هم دوست پیدا کردی.     ...

یکشنبه 29 شهریور 94 جشن غنچه ها در مدرسه تون برگزار میشه. ورودت به پیش دبستانی مبارک عزیزکم. من یه جلسه خیلی مهم تو شرکت داشتم و بابایی هم نمیتونست مرخصی بگیره. اول قرار شد با ماماجی بری بعد دلم سوخت و احساس کردم باید تو این شادی همراهت باشم. امروز تمام تلاشم رو کردم تا جلسه شرکت رو جا به جا کنم. بالاخره موفق شدم. حالا قراره دو تایی بریم برای جشن شروع یه راه طولانی در جهت موفقیت و بالندگیت نازنینم. امیدوارم در پناه خدا به بهترین و بالاترین درجات موفقیت برسی نفس دونه مامان. ...

امروز قرار شد بریم toy toy  شعبه پاساژ کوروش تا با پولهایی که تو این مدت پس انداز کردی برای خودت خرید کنی. یه لگو خریدی که کشتی پلیسه. خوب پولهاتو مدیریت کردی و از خرید یه اسباب بازی بزرگ که باید براش همه پولهات رو میدادی صرف نظر کردی. گفتی بزار دفعه بعد هم که اومدم پول برای خرید داشته باشم. فدای مغز اقتصادیت بشم من. ...

امروز رفتیم مدرسه چون قرار بود یونیفورم مدرسه ات رو تحویل بدن. یه سارافون جین خیلی قشنگ به همراه شلوار و زیر سارافونی قرمز امسال مقنعه هم که رویش یه تل قرمز و آرم مدرسه تون هست هم دادن. خیلی با نمک میشی عزیز دل مامان. البته مقنعه رو گفتن برای مدرسه لازم نیست و اگر قرار شد ببرنتون بیرون باید همراهتون باشه. لباسات یکم نیاز به تنگ کردن داشت. سایز زدم و دادم خیاط تا برای مهرماه آماده باشه. مبارکت باشه خانوم کوچولو مامان. ...

امسال باز هم از کارتهای تخفیفی سرزمین عجایب برات گرفتم و به مناسبت روز دختر با یکم تاخیر دیروز بردمت. رادین هم اومد. حسابی بازی کردین و آتیش سوزوندین. رادین یه 45 دقیقه زودتر رفت خونه آخه جیش کرده بود و پس داده بود و حسابی پوست مامانش رو کنده بود. تو هم حدود شش بار سینما چهار بعدی دیدی و کلی لذت بردی. زنده باشی هزار سال دختر یکدونه مامان. ...